خانه عناوین مطالب تماس با من

شهرآشوب

شهرآشوب

پیوندها

  • "by BlogRolling"

دسته‌ها

  • روزمره و شخصی 16
  • دست نوشته 13
  • رونوشته 6
  • رویداد 7

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آدرس جدید
  • نقل مکان
  • درگذشت بهمن جلالی
  • ۹/۱۰/۸۸
  • امروز!
  • بعد کلی وقت!
  • شعر!
  • چک!
  • روستای رادکان
  • همین!
  • ادامه داستان!
  • روزهای نشسته!
  • شعار امروز!
  • امروز!
  • بهشت رضا!

بایگانی

  • مهر 1390 1
  • تیر 1389 1
  • دی 1388 2
  • آذر 1388 2
  • مهر 1388 4
  • شهریور 1388 6
  • مرداد 1388 8
  • اسفند 1387 2
  • بهمن 1387 10
  • دی 1387 8
  • آذر 1387 7
  • آبان 1387 7
  • مهر 1387 7
  • شهریور 1387 7
  • مرداد 1387 12
  • تیر 1387 6
  • خرداد 1387 9
  • اردیبهشت 1387 14
  • فروردین 1387 6
  • اسفند 1386 6
  • بهمن 1386 8
  • دی 1386 10
  • آذر 1386 10
  • آبان 1386 10
  • مهر 1386 4
  • شهریور 1386 7
  • مرداد 1386 5
  • تیر 1386 9
  • خرداد 1386 7
  • اردیبهشت 1386 7
  • فروردین 1386 8
  • اسفند 1385 8
  • بهمن 1385 10
  • دی 1385 9
  • آذر 1385 7
  • آبان 1385 4
  • مهر 1385 8

آمار : 173281 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • می لنگه+لطفا نیت کنید! دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 14:39
    خیلی بی خیال شدم!می دونم یک جای کار داره می لنگه......من قول داده بودم به خاطر مشکل شخصی که داشتم!حداقل سال اول دانشگاه و درست درس بخونم!......نمی دونم,شکی درش نیست که بزرگترین ایراد از خودم بوده ولی.......شرایط اصلا مطلوب نیست!نمی خوام باورم بشه با اینکه ۲ ماه بیشتر نگذشته من ناراضیم!یعنی من یک سال از عمرمو به خاطر...
  • هندستون! شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 18:18
    تا بخوای تو شهر می تونی ماشینایی پیدا کنی که به قول اینجاییا چخ چخیه!!(از اون کلمه هایی که هزارتا معنی توش نهفتست!).......... ولی تا حالا سوار این مدلیش نشده بودم!یک مرد سیاه اهل بندرعباس با دستایی پر از خالکوبی!!آخره دست فرمون!......تا درو بستم یکدفعه با ته لهجه عربی گفت:یواششش!!!انگار که از ده تا فحش واسش بدتر...
  • سنبم پرزور شده! دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 16:34
    این بار می خوام تند بنویسم!چون عصبانیم جرم من اینه که به جای یک مشت دختر و پسره کودن! که فرق بین هرجایی رو با هر کاری نمی دونن..........رو بازی می کنم ,یعنی اگه ببینم یکی ناراحته ,همون طوری که اگه یک هم جنس خودم ناراحت باشه اونو می خندونم!سعی می کنم از دلش در بیاد!.............بعد به آدم می گن جرمت...
  • عیادت کسالت آور! جمعه 3 آذر‌ماه سال 1385 08:25
    می دونم تنبل شدم.......................به قول آقای ساده مثل درویش(واسه همین عیادت کسالت آور) ؛باید بتونم خود درمانی داشته باشمپس شروع میکنم اهدافم رو دونه دونه میارم روی کاغذ ..........هنوز یه چیزایی کمه یعنی تلاش برای رسیدن به اهداف!
  • غلط املایی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 10:41
    یکباراول ابتدایی نمره املام شد 16............دقیقا یادمه که ترازو رو اشتباه نوشته بودم!.........."خانوم صدیق وزیری "شاکی شده بود که چه وضعشه!چهار تا غلط؟........خانوم معلم کجایی ببینی؟من اون موقه هنوز یک کلاس سواد هم نداشتم........الان مسئولینی که کلی کلاس سواد هم دارن غلط املایی تابلو دارن........وحشتناک تر از ترازو!...
  • اخراج! یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 22:20
    تا حالا دقت نکرده بودم !درست جلوی در ورودی دانشگاهمون یک پارچه ی نسبتا بزرگ آبی رنگ توجه ام رو جلب کرد!"مراحل اخراج دانشجو "رو نوشته بودن!مراحل چهارگانه!اینا هم اینطوری از دانشجوها حمایت می کنن!دانشگاه آزاده دیگه!.....کجای دنیا این کارو می کنن؟؟؟ تازه از همه جالب تر جلوی سازمان مرکزی که اصلا یک محیط اداریه,دقیقا همون...
  • هفته نامه! پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 15:07
    بهترین اتفاق هفته:سرم کم کم داره شلوغ میشه,دارم از بیکاری در میام! بدترین اتفاق هفته:جلوی خودم یک 206 زد به یک زنه و فرار کرد........................خیلی نامرد بود.
  • سهام عدالت+۸ شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 09:05
    دستشون درد نکنه....از اونوقت دلمون خوش بود باز یکn ام مردم تو مملکت کار می کنن خوب خیلی بد بود چرا یک عده کار کنن یک عده نکنن عادلانه نیست...پس اونا هم کار نکنن..۴روز برین خونتون.......حالا عدالت جاری شد!!!!!! مزخرفترین تعطیلات عمرا سپری شد....آخه این تعطیلات هیچ دلیلی نداشت مگه اینکه بخوان زیرآب عید نوروز و بزنن!اگه...
  • مجلس عربده! یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1385 18:17
    نه یک فیلم خوب رو پردست؛ نه یکی پیدا می شه سازم و کوک کنه؛ نه دانشگاه اونقدر که باید حال بده حال می ده؛ از همه مهمتر,نه یک روزنامه پیدا می شه که بتونه جای شرق خدابیامرز و بگیره؛ نه آندرانیک و تو اروپا بازی می دن؛نه ماه رمضون تموم می شه؛ نه دوربین دیجیتال تعمیر می شه که آدم عکس بگیره!.................. وضعیت خاکستریه!
  • علی می مونه و حوضش چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 08:54
    یکی نیست به این علی دایی بگه آخه برادر من زشت!اون روزی که بزور بازیکن بودی واکنش مردم و دیدی وای به حال الان که دو نقش بازی می کنی بازم بزور!مثل بچه تخسا توی بازی باپرسپلیس هی دستتو می بردی بالا؛..... بدین به من؛ من می زنم؛ پاس بدههههههههههه!!!!!!! بعد از اینکه واسه استقلال ساختن "صمد مربی می شود"چه دلیلی بجز...
  • طاعون یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 14:58
    فکر می کنم منحوس شدم.دو تا از دوستام تازه گواهینامه گرفته بودن؛هر جفتشون اولین تجربه تصادفشون رو با من داشتن!جالب اینکه هر دوشونم دقیقا یک جا رو زدن و مقصر بودن.....تازه دیروز سوار تاکسی شدم؛ فقط من بودم گفتم :آقا سمت راست هم میری؟ گفت:باشه! به محض اینکه پیچید....... گروببببببب!!!!!رفت تو شکم یک پیکانه ......داشتم از...
  • دوچرخه سوار مسافرکش! پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 14:26
    نه خنده نداره؛شما فرض کنید یک جوون بیست و سه چهار ساله کل سرمایش نزدیک سی چهل تومان بوده؛.به جای اینکه اون و برداره بره تریاک و گرس وانفیه و ....بخره ؛رفته دوچرخه خریده! به امید اینکه از این راه نون در بیاره وحالا نون چند نفر خدا میدونه...بجای اینکه بیاد بالا شهر دختر دید بزنه یا با دوچرخش وسط بلوار تک چرخ بزنه داره...
  • ۲ هفته گذشت دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 14:46
    یاده دوستای دبیرستان بخیر هرکی افتاده یک گوشه......از هند گرفته تا تبریز!قلمرو حکومتی 402 شده:کارناتاکا ؛مشهد؛ بجنورد؛ بیرجند؛ چابهار؛ تهران؛ کاشمر؛ تبریز؛.......ولی این دو هفته خیلی هم بد نگذشته به هر حال محیط تازه است زمان میبره ولی کم کم دارم عادت میکنم. امروز کنفرانس زبان داشتم.مثل مرد نفر اول داوطلب شده بودم؛ کلی...
  • دشت دوم! جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 15:27
    دیشب امتحان داخلی علایم رانندگی داشتم.با اینکه کتاب 50000ریالی !!رو لاشو وا نکرده بودم به برکت دوستان به خیر گذشت.البته خود افسر فهمید که خر لخت را پالانشو بر نمی دارند؛ واسه همین پسرهارو آزاد گذاشت. دخترها هم که مثله همیشه درسشون و خونده بودن ولی اگه اون چنتا رو نمی رسوندن همه پسرها از یک طرف افتاده بودن !خدا عمرشون...
  • دشت اول پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 07:38
    اصل اول:اصلا مهم نیست چند نفر وبلاگمو می خونن. اصل دم:اصلا مهم نیست چه کسایی وبلاگمو می خونن. اصل سوم:اصلا مهم نیست من در چه ضمینه ای وبلاگ مینویسم. اصل چهارم:اصلا مهم نیت روزی چند نفر نظر میدن. اصل پنجم:اصلا مهم نیست اون چند نفر چی نظر میدن!!!(یک لحظه جوگیر شدم فکر کردم بر منصب قدرتم!) مهم اینه که من از دست پیشامدهای...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 16:04
    وبلاگ!!!
  • 256
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • صفحه 9