-بچه که بودم بابام کلی از شعرارو بهم یاد داده بود! ای ایران,الاهه ناز, مرا ببوس.......
-زیاد تو کوچه ها می گشتم و با آدمای مختلف سرو کله می زدم!(می گفتن لات! دیده بودم به بچاشون می گفتن!)
-ریاضی! به خصوص هندسه! دیده ریاضی یعنی دیده منطقی!
-هندبال! جذاب ترین! مرفه ترین! محبوب ترین ورزش! کمرم مصدوم شد! خط خوردم! دیگه بازی نکردم!
-تو گوشی که سال سوم راهنمایی از معلم حرفه و فن خوردم!
-بابام....شک نکن!
-سینما و فیلم! اونجا رویدادهایی و می بینی که شاید هیچ وقت تجربه نکنی!
-سفر مادر به بلاد کفر! چند ماه تجربه زندگی بدون مادر!
-یک معلم ادبیات که کمکم کرد برم سراغه داستان نویسی( بعدها گفتن تو رده سنیت بهترین داستان نویس استان شدی!)
-یک هفته سفر به مناطق جنگی!
-عوض کردن مدرسه واسه کنکور!
-یک ماه صبح تا شب تو بیمارستان و سره و کله زدن با دکتر و پرستارو کلی آدم که ارزش آدم بودن نداشتن!
-عکاسی! آدم دنیای اطرافو از یک زاویه ی دیگه نگاه می کنه! حتی وقایع رو!
-نمی تونم منکر این بشم ورود به دانشگاه یکی از تاثیر گزار ترین ها بوده ولی این تاثیر گزاری اون تاثیر گزاری نبود که انتظار می رفت! به هر حال این یک سال گذشت! با همه اتفاقایی که تو این یک سال بود!
درویش خان تبلیغ کرد ما نوشتیم! نیاز به دعوت نیس! هرکی خواست می تونه بازی و ادامه بده از تاثیرگزارترینها بنویسیم!
سلام آرتوش.............منم توی این یک سال خیلی چیزا روم تاثیر گذاشت.....ولی نه اون تاثیری که.............
بدترین تاثیرش رفتن آیدا بود....دوست داشتی بیا بخون
مممممممم
به به چه قد عالی خوشبه حالت!
واقعا زیبا بود
ذهنم مشغوله...
۹ روز تا کنکور
فوتو بلاگ داری ؟
ممنون از اینکه سر زدین جالبه که دانشگاه در ردیف اخره / زویا پیرزاد رو بدجوری هستم /
سلام .
از پست آخرتون خیلی خوشم اومد .
یه جورایی منو یاد بچه گی های خودم انداخت .
خوشحال می شم بهم سر بزنی .