آرتوش!

چراغ ها را من خاموش می کنم(زویا پیرزاد)/چاپ دوم/صفحه ۱۳۷:

" آرتوش از دم در اتاق برگشت,آمد ایستاد روبه رویم و زول زد توی صورتم ""فاجعه هر روز اتفاق می افتد نه فقط پنجاه سال پیش که همین حالا. نه خیلی دور که همینجا ور دل .....""  ساعتش را بست و گفت: ""در ضمن حق با توست. طفلک همه ی آدم ها.""

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر تابستون جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.dokhtaaraak.blogfa.com

جالب بود!!!!!!!!!!!!!!۱

رینی جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.rainbowmagics.com

... نویسنده ی خوبی یه ... این کتابشم قشنگه مثل بقیه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد