ـ حال و حوصله ندارم!
ـ با اینکه باید درس بخونم ولی نمی خونم!
ـ اینقدر دوروبرم بچه زیاد شده که جدیدا دارم یاد می گیرم از یک سری آدما بدم بیاد!(دوتا برادر گوشت همو می خورن ولی استخونه همو دور نمیندازن!بی مرفتا!)
ـ شنیده بودیم کسی از دانشگا چیزی یاد نمی گیره!این دفه دیدیم!
ـ می خوام تو یک جلسه که چنتا جمعا حرف بزنم!می گن نخند خطرناکه!(بدبخت به ریشه تویی که گفتی نخند خندیدم!خوبشم خندیدم!)
ـ احساس می کنم دارم آدم مزخرفی می شم! شایدم هستم.
ـ به دوستایی که دوروبرمن افتخار می کنم!
واییییییییییییییی پیمان تو هم شدی دقیقا مثل من...........منم دقیقا همین جوری شدم....واسه همین نمی دونم باید واست چی بنویسم چون هنوز خودم نمیدونم باید چی کرد به تو چی بگم!!!ولی فقط همینو میگم که سعی کن بیخیال باشی بیخیال همه چی .....سخته ولی ممکنه!!!!!
یه دوره خوب بلد بودم حال همه رو سر جا بیارم ولی از خودم انرژی میگرفت...
پیمانْ!به نصیحت اینکه آدما همه خوبن که نیازی نداری؟
به قول ۱۹۰۰ گور پدر همشون از دم
هرچی که ناراحتت میکنه رو بریز دور
هیچ آدمی مزخرف نیست